اینجا زندگی جریان دارد...

متن مرتبط با «های» در سایت اینجا زندگی جریان دارد... نوشته شده است

این جاده با تنهایی هم دسته...

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • خریت های مکرر

  • خر بودم فک کردم دعوا تموم شده. خر بودم که فک کردم همه چی خوب شدع. حس میکنم همه چی تمومه. یعنی باید تموم بشه. نمیتونم تعریف کنم اوضاع خوب نیست اصلا ,خریت,های,مکرر ...ادامه مطلب

  • نفسهای آخر پاییزم

  • سلااام مهربونااا خب بشینم تعریف کنممم☺️  اون شبی که پست گذاشتم فردا ظهرش حرکت کردیم به سمت شهر آقایی(من داداشی،مامان بابا و عزیزجون) شام شهر مامان بودیم که دو ساعت تا شهر آقایی فاصله داره.شب شامو خونه پسرخالم بودیم و بعد شام بابا رف گلمو که سفارش داده بودیم اورد و شبونه راه افتادیم...توی ماشین لباسای مشکیمو پوشیدم. وقتی رسیدیم طفلک همسری انننقد خسته بود که موبایل به دست خوابش گرفته بود. وااای دلم برای پدرشوهرم آتیش کرفت واقعا طاقت ناراحتیشو ناراحتمآخر شب همسری بیدار شد و من وقتی تنها شدیم حسابی تو بغلش زار زدم انقد اون روز بهم فشار وارد شده بوداز تعریفا و حرفای بقیه در مورد مرگ و ... فردا صبحش زود بیدار شدیم چون مراسم خونه آقایی اینا بود...من و خواهر شوهر حلوا هارو تزیین کردیم و کم کم مهمونا اومدن.عصرم رفتیم تشییع جنازه و بعد برگشتیم شهر مامان.من خیلی از اقوامشونو اولین بار بود میدیدم...خیلیییی تعریفمو کردن و حسابییی تحویلم گرفتن.تا رد میشدم میشنیدم که درموردم تعریف میکننآقاییم میگه عمه هام خیلیییی دوست دارن پنج شنبه برگشتیم کرج و جمعه صب مهمونمون که دختر همکار بابا بود رسید.برامون یه , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها