نفسهای آخر پاییزم

ساخت وبلاگ

سلااام مهربونااا

خب بشینم تعریف کنممم☺️ 

اون شبی که پست گذاشتم فردا ظهرش حرکت کردیم به سمت شهر آقایی(من داداشی،مامان بابا و عزیزجون) شام شهر مامان بودیم که دو ساعت تا شهر آقایی فاصله داره.شب شامو خونه پسرخالم بودیم و بعد شام بابا رف گلمو که سفارش داده بودیم اورد و شبونه راه افتادیم...توی ماشین لباسای مشکیمو پوشیدم. وقتی رسیدیم طفلک همسری انننقد خسته بود که موبایل به دست خوابش گرفته بود. وااای دلم برای پدرشوهرم آتیش کرفت واقعا طاقت ناراحتیشو ناراحتمآخر شب همسری بیدار شد و من وقتی تنها شدیم حسابی تو بغلش زار زدم انقد اون روز بهم فشار وارد شده بوداز تعریفا و حرفای بقیه در مورد مرگ و ...

فردا صبحش زود بیدار شدیم چون مراسم خونه آقایی اینا بود...من و خواهر شوهر حلوا هارو تزیین کردیم و کم کم مهمونا اومدن.عصرم رفتیم تشییع جنازه و بعد برگشتیم شهر مامان.من خیلی از اقوامشونو اولین بار بود میدیدم...خیلیییی تعریفمو کردن و حسابییی تحویلم گرفتن.تا رد میشدم میشنیدم که درموردم تعریف میکننآقاییم میگه عمه هام خیلیییی دوست دارن

پنج شنبه برگشتیم کرج و جمعه صب مهمونمون که دختر همکار بابا بود رسید.برامون یه عالمه سوغاتی آورده بود.برا منم یه تاپ سبز و قرمز

شنبه رفتم مدرسه و بعدشم دانشگاه:( دوشنبه با استادم دعوام شد بخاطر شوخیای بی اندازش و احتمالا دیگه سرکلاسش نرم 

و امااا وقتی برگشتم.دست دوستمو گرفتم و اوردم خونمون، دوشنبه شب خونمون بود.سه شنبه ام بقیه دوستام از خوابگاه اومدن سمت دهکده و بابام من و دوستمو برد.وااااایییی از بهتریییین روزای عمرم بوده ‍♀️ من قبلنم رفتم دهکده ولی از شدت شلوغی و کثیفی ابدا خوش نگذشت...ولی این بار وااااقعا چسبید.خلووووت و تمیز کلییی سرسره سوار شدیم تیوپ بادی کردیم و رو موجا رقصیدیم و حسابی دلی از عزا دراوردیم

دیشبم رفتم خونه خاله و حسابییی با دخی خاله خوش گذشت،فیلم دیدیم و گپ زدیم...عصرم رفتیم پیاده روی و شیک نوش جان کردیم

و امااا فردا آقایی و مامانش میان.مامانش میره تهران تا کارای خونه ی عمشو انجام بدن.بعد اونم احتمالا آقایی میمونه پیش منهورااا فردا بیدار شم برم پیاده روی با مهمون جونمون شیدا که هنوزم درخدمتشیم. بهدم بیام اپیلاسیون و خوشگلانسیون که دلم بشدت ذوقولیه❤️

مَریانه آرزو: یه اتفاق خوب برا آقاییم در راهه. خداااا کنه هرچه زودتر رخ بده و همسریم خوشحال بشه، میام مینویسم وقتی انجام شد☺️ دعامون کنین لطفا

اینجا زندگی جریان دارد......
ما را در سایت اینجا زندگی جریان دارد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehamdameman9 بازدید : 161 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 23:33