اینجا زندگی جریان دارد...

ساخت وبلاگ

سلاااااام دوستای با معرفت و اندک خودم...خوبید؟؟؟خوشید؟؟؟

واقعا خودمم انقد نبودن و منوشتن رو دوس ندارم...اما این بار اگه خدا بخواد میخوام بنویسم☺️ شاید دیر دیر...ولی امیدوارم انقد طولانی غیبم نزنه... دلم تنگ میشه خب.

خب اخبار جدیییید اینکه ٥مهر من و علیرضا مال هم شدیم...رسمی و همیشگی❤️ خدا کنارمون بود و دستامون رو گرفت.مثل همیشه... 

٤مهر صب رفتیم آزمایش و بعز از استرسای خیلیییی شدید من...آخه ما نسبت دور فامیلی داریم .اولش فقط از آقایوون آزمایش خون کرفتن و گفتند اگه اونا خیلییی کم خون بودن بعد از خانما آز-خون میگیرن ک خوشبختانه برا ما نیاز نبود. بعز از آزمایش و قبل از کلاسا رفتیم کله پاجه زدیم بر بدن. 

عصرشم رفتیم من یه جا از مهستان مانتو و شلوار و شال محضرمو گرفتم  و از بازار گوهردشتم کیف مجلسی کت مجلسی (که فردا صبحش با یه کت و دامن خیلی ناز سفید دخترونه عوضش کردم)  و شال ابریشم و دمپایی فرشی و خرده ریزاشو گرفتم .یعنی کلللللا یه عصر تا شب خرید کردم و بعدشم شام مهمون خونه خاله بزرگه( عزیزجون) بودیم. 

٥مهرم ک به آماده شدن و اینا گذشت و خواهر شوهرم موهامو شلااااقی اتو کرد برام. و آجیمم یه دسته گل ناز و جمع و جور برام آورده بود. و اینچنین شد که ما راهی شدیم... خب من تو دوران نامزدی خیلییی حالم خوب بود و همش خوش خوشانم بود که عروس کسی میشم که عاشقمه.همش دور دور و خرید و خوش گذرونییی... ولی عقد خب حال و هوای خودشو داره.استرسا و دغدغه های متفاوت ... 

رفتیم محضر، خوندن متنای حقوقی امضا ...جاری شدن عقد...گریه های بابا...تبریکا ..کادوهای مامانا و همسری... حس و حال عجیبم. و دلتنگیم که از همون لحظه شروع شد. 

بعد از اینکه از محضر برگشتیم حس خیلی متفاوتی داشتم . بابا خیلییی پریشون بود و بیقرار. و مامانم گریه میکرد. بهرحال گذشت اون شبم...

خب از این روزام بگم ...کلاسای این ترم یک شنبه و دوشنس و سه شنبم میرم مدرسه کارورزی،مثل ترمای قبل اون سه روزو خوابگاهم و بعد مدرسه میام خونه. چون مسیرش بده و نمیشه غروبا و صبای خیلییی زود این همه راهو برم بیام. و من سوء استفاده گر از تعطیل بودن سه شنبه استفاده کردم و این هفته نمیرم.آخه دوستای صمیمیم نمیان و علیرضام تو راههراستش بیشتر بخاطر همینه.حمام رفتم ، لباسای که خیلی دوس داره رو پوشیدم و منتظرم صب از راه برسه 

ببخشید که خیلی طولانی شد ولی واقعا دوس داشتم بنویسم ...

اینجا زندگی جریان دارد......
ما را در سایت اینجا زندگی جریان دارد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehamdameman9 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 18:08